به بنجامین بریتن که در کنارمان گام برمیداشت قطار سوار میشد تنیس بازی میکرد و در قهوه خانه قهوه مینوشید.
به بنجامین بریتن که هرگز برج عاج نبود و خلاقیتش در تمام لحظه های معمولی زندگی تداوم داشت.
به مردی که بسیار ساده زندگی کرد.
شاید همه چیزی که یک اهنگساز یک هنرمند از خود به جای میگذارد افریده هایش باشد چیزی که میتواند برای او ارزشی به وجود اورد و به ان تداوم بخشد یا نبخشد یا اصلا به وجود نیاورد.اما هر هنرمندی پیش از هر چیز یک انسان است یا انسان با هاله ای از ویزگیهایش خوبی ها و بدی ها خلق و خویش و خاطراتی که از خود به جا میگذارد.
وقتی بریتن از دنیا رفت همین کنجکاوی بود که وادارم کرد درباره خود هنرمند نه هنرش بنویسم.
ادوارد بنجامین بریتن
هر چیزی از طوفانی در دریا گرفته تا طوفانی در یک فنجان ذهنش را به کنکاش وا میداشت
ادوارد بنجامین بریتن روز بیست و دوم نوامبر سال 1913 در لوستافت واقع در سافوک در شرق انگلستان به دنیا امد.
کودکی خارق العاده بود شیفتگی اش به موسیقی خیلی زود به سر سپردگی کامل بدل شد و این همراه بود با بروز استعداد غیر عادی.
زمانی که اموزش جدی و مرتب پیانو را اغاز کرد هفت سال داشت.سه سال بعد شروع کرد به فراگیری نواختن ویولا.نخستین قطعاتی که نوشت واکنشی بود از انچه در زندگیش میدید.چهارده سالگی در زندگی بریتن نقطه ی عطف بود.در این زمان او پا به مدرسه دیگری گذاشت.دوره ابتدایی را تمام کرده بود و همزمان با ورود به مدرسه ای تازه پا به جهانی تازه میگذاشت.
در این زمان نوشتهایش ده سونات شش کوارتت زهی یک اوراتوریو و تعداد زیادی ترانه و چند قطعه برای پیانو به او اعتبار زیادی داد که هم سن و سالهایش فاقد ان بودند.
بعدها در سال 1934 بریتن برخی از فکرهای اولیه موسقی اش را در قطعه ای به نام سمفونی ساده پیاده کرد.اثری که شناختی کامل از فضای موسیقی دوران کودکی بریتن به دست میدهد.
بعدها به مدرسه ای تازه به نام گرشام رفت و تمرین پیانو را نزد هارولد ساموعل ادامه میداد که ساتاچچلیای بزرگ بار دیگر زیر بازویش را گرفت و سرنوشت فرانک بریچ را در مسیر زندگیش قرار داد.
بریج هر چند که موسیقی اش را امروز به ندرت میشنویم اما اهنگسازی پر رعتبار بود.از همه مهمتر شاید بیش از همه برای بنجامین بریتن اموزگاری فوقالعاده بود.با راهنمایی خردمندانه بریج بنجامین بریتن بزودی اعتماد به نفس کاملی پیدا کرد و بورس کالج سلطنتی موسیقی را برای دوره اهنگسازی دریافت کرد.
بنجامین از سالهای دانشجویی خود راضی نبود.مشکلاتش در اهنگسازی در مدتی که در این کالج بود هرگز حل نشد.
زمانی که کالج را ترک کرد در نقطه ی اغاز یک زندگی تازه بود و تصمیم به امرار معاش از اهنگسازی کرد.اما این راه انچنان هم ساده نبود و با چالشهای بسیاری رو به رو شد.
بنجامین با نارضاتی انگلستان را ترک کرد و به امریکا رفت و در انجا قطعاتی نوشت به نام سرودی برای سانتا چچلیا و مجلس اواز.
و بعد مدتی باز تصمیم به برگشت به وطن گرفت و در جنبشی تازه قرار گرفت او که ابتدای برگشت به انگلیس اپراهای زیادی نوشته بود به یکباره اپرا نویسی را کنار گذاشت و درگیر نوشتن قطعاتی با نام غزلیات مقدس جان دون و کوارتت زهی شماره 2 در دو تا پایان سال 1945 او را به خود مشغول کرد.
سالهای اوج
حالا دیگر بنجامین بریتن بر جای حقیقی خود ایستاده است.او که در جوانی سرگشتی جنگ و تنهایی را پشت سر گذاشته بود حالا سرزمینی دارد که عاشقانه در او زندگی میکند.
بیلی باد نخستین اپرای جهانی بریتن است
بنجامین بریتن روز شنبه چهارم دسامبر 1976 در خانه روستاییش در الدبورگ از جهان رفت.
او بعدها به امریکا سفر کرد